• غزل ۶۴۰

    ای ز ما وصف تو در مستی خیال انگیختن

    ادامه

  • غزل ۴۰۱

    به دندان‌مزد افشاندیم جان بر لعل خندانش

    ادامه

  • غزل ۴۰۲

    چون تیره و تنگ است دل، در وی نسازم مسکنش

    ادامه

  • غزل ۴۰۳

    می‌شود در تاب چشم روشنش

    ادامه

  • غزل ۴۰۴

    مرا وصال تو بگذشت در تمنا دوش

    ادامه

  • غزل ۴۰۵

    چو برکشید به وقت سحر خروس خروش

    ادامه

  • غزل ۴۰۶

    مسلسل است غم دل به زلف پُر چینش

    ادامه

  • غزل ۴۰۷

    گر بنگری در آینه عکس جمال خویش

    ادامه

  • غزل ۴۰۸

    سوخته‌ام از دل مسکین خویش

    ادامه

  • غزل ۴۰۹

    از آن چون شمع می‌سوزد دلم در شام گیسویش

    ادامه

  • غزل ۴۱۰

    جز باده نیست کوثر و جز راستی صراط

    ادامه

  • غزل ۴۱۱

    از مهر گشت ماهی، در اوج حسن طالع

    ادامه

  • غزل ۴۱۲

    زرد و لرزان است، تا خود در چه بیماری‌ست شمع

    ادامه

  • غزل ۴۱۳

    خانهٔ تاریک چشمم دارد از روی تو شمع

    ادامه

  • غزل ۴۱۴

    ز آتش دل هر شبی تا روز بگدازم چو شمع

    ادامه

  • غزل ۴۱۵

    بسکه هر شب سرگذشت خویش می‌رانم چو شمع

    ادامه

  • غزل ۴۱۶

    ای منصب رسالت از تو شده به رونق

    ادامه

  • غزل ۴۱۷

    می‌رود در خاک خواری آب، نالان از فراق

    ادامه

  • غزل ۴۱۸

    ظهری کرأس صبح فی ضربة الفراق

    ادامه

  • غزل ۴۱۹

    هر که بوئی یافت از بستان عشق

    ادامه

  • غزل ۴۲۰

    ای چشم سیاه تو بلای دل عاشق

    ادامه

  • غزل ۴۲۱

    زهی جناب جلال تو قبهٔ افلاک

    ادامه

  • غزل ۴۲۲

    نمود صبح ازل آفتاب روز وصال

    ادامه

  • غزل ۴۲۳

    شنیده‌ایم که عشاق مستقیم احوال

    ادامه

  • غزل ۴۲۴

    هنوز در دل مائی و پیش دیده مقابل

    ادامه

  • غزل ۴۲۵

    چو شاه عشق ظفر یافت بر ولایت دل

    ادامه

  • غزل ۴۲۶

    منم شب‌ها و اشک سرخ و روی زرد و درد دل

    ادامه

  • غزل ۴۲۷

    دل من می‌کشد و چون نروم از پی دل

    ادامه

  • غزل ۴۲۸

    هر دم از دست فراقت می‌شود صد پاره دل

    ادامه

  • غزل ۴۲۹

    به جان جملهٔ مردان که در صباح ازل

    ادامه

  • غزل ۴۳۰

    مهی در برج ما کرده است منزل

    ادامه

  • غزل ۴۳۱

    بگذر ای عاقل و بگذار مرا لایعقل

    ادامه

  • غزل ۴۳۲

    دگر ره بر خدا کردم توکل

    ادامه

  • غزل ۴۳۳

    بیا که باغ به صد برگ می‌رسد از گل

    ادامه

  • غزل ۴۳۴

    پرده چو بگشاد باد از روی گل

    ادامه

  • غزل ۴۳۵

    اگر ای باد تو را بر در او هست قبول

    ادامه

  • غزل ۴۳۶

    ای صبا از من به جانان شو رسول

    ادامه

  • غزل ۴۳۷

    رفتم گر از نشستن ما می‌شوی ملول

    ادامه

  • غزل ۴۳۸

    مرا ز درد تو خون دل است و دُردی جام

    ادامه

  • غزل ۴۳۹

    در سر من هست هوای مدام

    ادامه

  • غزل ۴۴۰

    خراب کردهٔ چشمان پرخمار توام

    ادامه

  • غزل ۴۴۱

    من ز دست تو داستان شده‌ام

    ادامه

  • غزل ۴۴۲

    من گرد مستان بارها، چون جام مِی گردیده‌ام

    ادامه

  • غزل ۴۴۳

    بسیار در هر گوشه‌ای، من گوش را مالیده‌ام

    ادامه

  • غزل ۴۴۴

    من اگر از سرِ مستی به جنون پیوستم

    ادامه

  • غزل ۴۴۵

    من غیر سر راه تو راهی نگرفتم

    ادامه

  • غزل ۴۴۶

    هر گه که یاد آرم لبت، از گریه در خون اوفتم

    ادامه

  • غزل ۴۴۷

    رندانه ساکن کوی ملامتم

    ادامه

  • غزل ۴۴۸

    سرو را دیدم و بالای تو آمد یادم

    ادامه

  • غزل ۴۴۹

    ز گریه دوش خود را غرقه در سیلاب می‌کردم

    ادامه

  • غزل ۴۵۰

    جمله وجود من توئی، من ز جهان برون شدم

    ادامه

  • غزل ۴۵۱

    ای دیده چه دیدی ز من خسته که هر دم

    ادامه

  • غزل ۴۵۲

    اگر آن یار کند بند جدا از بندم

    ادامه

  • غزل ۴۵۳

    تا زلف تو برداشتم و روی تو دیدم

    ادامه

  • غزل ۴۵۴

    جز دل کسی ندارد، اندیشه از غبارم

    ادامه

  • غزل ۴۵۵

    تو آفتابی و من ذرهٔ هوا دارم

    ادامه

  • غزل ۴۵۶

    همه روز از آتش دل، ز جگر کباب دارم

    ادامه

  • غزل ۴۵۷

    خیال لعل میگون تو دائم در نظر دارم

    ادامه

  • غزل ۴۵۸

    وجود من همه عیب است و یک هنر دارم

    ادامه

  • غزل ۴۵۹

    رندی و هوسناکی، از روز ازل دارم

    ادامه

  • غزل ۴۶۰

    چو خط بر من کشیدی چشم دارم

    ادامه

  • غزل ۴۶۱

    تو تا گشتی بلای جان، بلا را دوست می‌دارم

    ادامه

  • غزل ۴۶۲

    به ابرویِ چو کمانت که گر زنی تیرم

    ادامه

  • غزل ۴۶۳

    خرقه بر آتش و سجاده در آب اندازم

    ادامه

  • غزل ۴۶۴

    من که چون باد سحر، دم از هوائی می‌زنم

    ادامه

  • غزل ۴۶۵

    بر فلک شب همه شب دیده از آن می‌دوزم

    ادامه

  • غزل ۴۶۶

    چو گرد در رهت افتاده‌ام که برخیزم

    ادامه

  • غزل ۴۶۷

    گر دم از عشق زنم، همدم جامی باشم

    ادامه

  • غزل ۴۶۸

    شکل ابرویت ندارد نرگس رعنا به چشم

    ادامه

  • غزل ۴۶۹

    روزگاریست که من عاشق و دیوانه‌وشم

    ادامه

  • غزل ۴۷۰

    من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم

    ادامه

  • غزل ۴۷۱

    منم کز مفلسی دایم به دیدار تو درویشم

    ادامه

  • غزل ۴۷۲

    من به شادی شده بیگانه و با خود خویشم

    ادامه

  • غزل ۴۷۳

    چهره بر خاک درت شب همه شب می‌مالم

    ادامه

  • غزل ۴۷۴

    امروز که خاکِ درِ دیر است مقامم

    ادامه

  • غزل ۴۷۵

    کامم از دوست نشد حاصل و دشمن کامم

    ادامه

  • غزل ۴۷۶

    تنم گردی است سرگردان به گرد دامن جانم

    ادامه

  • غزل ۴۷۷

    به درد عشق درماندم، ره درمان نمی‌دانم

    ادامه

  • غزل ۴۷۸

    به ابرویت که نشسته به گوشه‌ای چو کمانم

    ادامه

  • غزل ۴۷۹

    روزگاریست که من شیفتهٔ روی فلانم

    ادامه

  • غزل ۴۸۰

    چون کمانت تا پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ئی بر استخوان دارد تنم

    ادامه

  • غزل ۴۸۱

    تن مانده از جانان جدا، با درد و غم یارش کنم

    ادامه

  • غزل ۴۸۲

    کو قاصدی که راز تو با او بیان کنم

    ادامه

  • غزل ۴۸۳

    بس که هر دم دیده را پرخون کنم

    ادامه

  • غزل ۴۸۴

    وقت آن آمد که عزم کوی شیدائی کنم

    ادامه

  • غزل ۴۸۵

    از من مکن جدائی ای یار نازنینم

    ادامه

  • غزل ۴۸۶

    به پرسشی دل من شاد کن که غمگینم

    ادامه

  • غزل ۴۸۷

    تو را ای ماه مهرافروز چندانی که می‌بینم

    ادامه

  • غزل ۴۸۸

    عنان عزم سبک سوی یار خویش کنم

    ادامه

  • غزل ۴۸۹

    مست عشقم پارسائی چون کنم

    ادامه

  • غزل ۴۹۰

    عشق آمد و پر شد همه بیرون و درونم

    ادامه

  • غزل ۴۹۱

    دهان یار نمود از جواهر منظوم

    ادامه

  • غزل ۴۹۲

    گر چه گدای اویم در فقر پادشاهم

    ادامه

  • غزل ۴۹۳

    فریاد ز چشم روسیاهم

    ادامه

  • غزل ۴۹۴

    همچو دامن روی خود بر خاک هر کوئی نهم

    ادامه

  • غزل ۴۹۵

    مهی چو روی تو در آسمان نمی‌یابم

    ادامه

  • غزل ۴۹۶

    ما خلاف رسم مردم کرده‌ایم

    ادامه

  • غزل ۴۹۷

    با زلف بی‌قرار تو آرام کرده‌ایم

    ادامه

  • غزل ۴۹۸

    دوش ما همخوابهٔ آن سرو بالا بوده‌ایم

    ادامه

  • غزل ۴۹۹

    نرفت راه بیابان و خسته شد پایم

    ادامه

  • غزل ۵۰۰

    صبحدم یاد تو کردیم و دعائی گفتیم

    ادامه