- 
غزل ۶۴۰
ای ز ما وصف تو در مستی خیال انگیختن
 - 
غزل ۵۰۱
ما گلی از بوستان جنتیم
 - 
غزل ۵۰۲
تا بخندید لبت واقف اسرار شدیم
 - 
غزل ۵۰۳
دوش ما را خبر وصل تو میداد نسیم
 - 
غزل ۵۰۴
نسخهٔ سنبل تو پیش گل آورد نسیم
 - 
غزل ۵۰۵
هر دم چو باد میبرد از کوی تو نسیم
 - 
غزل ۵۰۶
تا کی از این لا و لا، پیش تو الّا شویم
 - 
غزل ۵۰۷
آن به که غم دل به حضور تو بگویم
 - 
غزل ۵۰۸
ای چین زلفت شام غریبان
 - 
غزل ۵۰۹
چون همنشین ماه نگردم بر آسمان
 - 
غزل ۵۱۰
من همچو گل در خندهام، گو یار در خونم نشان
 - 
غزل ۵۱۱
یار همان، عهد همان، دل همان
 - 
غزل ۵۱۲
کام دل هر گه که خواهم زان دهان
 - 
غزل ۵۱۳
لبت در نقطة موهوم چون می در شکر پنهان
 - 
غزل ۵۱۴
گر تو نکردهای جدا، دل ز تعلقات تن
 - 
غزل ۵۱۵
گر تو نکردهای جدا، دل ز تعلقات تن
 - 
غزل ۵۱۶
حالیا خواهم فشاند از دامن جان گرد تن
 - 
غزل ۵۱۷
خواهم چو صبا گرد سر کوی تو گشتن
 - 
غزل ۵۱۸
سر گشتهام ز بخت نگونسار خویشتن
 - 
غزل ۵۱۹
من نه آن رندم که بنشینم به جای خویشتن
 - 
غزل ۵۲۰
چند چون غنچه به بوئی ز تو دل خوش کردن
 - 
غزل ۵۲۱
در جگر سوز تو دارم، دم نمییارم زدن
 - 
غزل ۵۲۲
گر مرد راه عشقی، لاف وجود کم زن
 - 
غزل ۵۲۳
شب آخر زمان تیره است، ساقی بادة روشن
 - 
غزل ۵۲۴
بگیر ملک خراب دل و عمارت کن
 - 
غزل ۵۲۵
ساقی می باقی ده، عقل از سر ما کم کن
 - 
غزل ۵۲۶
در دیار غربتم، از درد یار اندیشه کن
 - 
غزل ۵۲۷
جز دهانش نیست در هر دو جهان مقصود من
 - 
غزل ۵۲۸
تابی ز رخت در دل ماهست ولیکن
 - 
غزل ۵۲۹
وفا نمیکند آن یار مهربان با من
 - 
غزل ۵۳۰
از عشق همچو آتشم و ناله دود من
 - 
غزل ۵۳۱
هر سحرگه در هوای ماه مهرافروز من
 - 
غزل ۵۳۲
ز زلفت دم زدم، دودی برآمد از دهان من
 - 
غزل ۵۳۳
میرفت جان ز بهر دل مبتلای من
 - 
غزل ۵۳۴
گفتی که چون باد صبا، هر دم میا در کوی من
 - 
غزل ۵۳۵
ما را دلیست چو ساغر گرفته خون
 - 
غزل ۵۳۶
در سرم سودای عشق است و جنون
 - 
غزل ۵۳۷
مرغ روانم میپرد، تا در هوای کیست این
 - 
غزل ۵۳۸
مگذار عاشقان را در انتظار چندین
 - 
غزل ۵۳۹
من رند و مِی پرستم و فارغ ز کفر و دین
 - 
غزل ۵۴۰
پای از خانه برون نه که بروید گل و نسرین
 - 
غزل ۵۴۱
روز و شب بودند زلف و روی تو با هم قرین
 - 
غزل ۵۴۲
ای آرزوی جان من، ای عمر نازنین
 - 
غزل ۵۴۳
او آئینه است و هر طرفی رویها دارد او
 - 
غزل ۵۴۴
بر در دل حلقه زد، زلف چو زنجیر او
 - 
غزل ۵۴۵
مایة مردست خدا، مرد بود سایة او
 - 
غزل ۵۴۶
ای بلای عاشقان بالای سروآسای تو
 - 
غزل ۵۴۷
گر به چمن بگذرد قامت رعنای تو
 - 
غزل ۵۴۸
از غصة بیماری آن نرگس جادو
 - 
غزل ۵۴۹
آرزو دارم که با او باده نوشم رو به رو
 - 
غزل ۵۵۰
بشکفت گل در گلسِتان، آن یار گلرخسار کو
 - 
غزل ۵۵۱
دل گرفت از مسجدم، خمار کو
 - 
غزل ۵۵۲
عکس جان گفتم لبش را، با دلم شد گفت و گو
 - 
غزل ۵۵۳
ای لوای مهتری بر لامکان افراخته
 - 
غزل ۵۵۴
آه که مشهور گشت، راز نهانم ز آه
 - 
غزل ۵۵۵
همسر گل مینشود هر گیاه
 - 
غزل ۵۵۶
در این زمانه به می دلق زرق رنگین به
 - 
غزل ۵۵۷
من آن مرغ غریبم خسته بسته
 - 
غزل ۵۵۸
ای خطِ شب مثالت از آفتاب زنده
 - 
غزل ۵۵۹
در آ دامنکشان ساقی و مستان را شرابی ده
 - 
غزل ۵۶۰
منم به دیدة معنی همه خدا دیده
 - 
غزل ۵۶۱
حلقه حلقه زلف تو بسته است بر کارم گره
 - 
غزل ۵۶۲
بلبل نوائی میزند، ساقی بیار آن بلبله
 - 
غزل ۵۶۳
روی از تو بر نتابم، چون رانیام چو خامه
 - 
غزل ۵۶۴
مگر باد صبا گوید حدیث جان به جانانه
 - 
غزل ۵۶۵
آغاز میکند دل، سر نامة نیازی
 - 
غزل ۵۶۶
گر دل فنا شد راضیام، کارامِ در جان کردهای
 - 
غزل ۵۶۷
جانا تو سوز خاطر پر غم ندیدهای
 - 
غزل ۵۶۸
ای یار نازنین، چو دل از ما رمیدهای
 - 
غزل ۵۶۹
من کیام؟ سرگشتهای، بیچارهای
 - 
غزل ۵۷۰
یا شفائی و یا دواء دائی
 - 
غزل ۵۷۱
نیست سرگشتهتر از من به جهان باد صبائی
 - 
غزل ۵۷۲
سرو از پای در آید چو به بستان آئی
 - 
غزل ۵۷۳
جانا اگر به تنها، داری سر جدائی
 - 
غزل ۵۷۴
دوش میگفت پیر ترسائی
 - 
غزل ۵۷۵
عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی
 - 
غزل ۵۷۶
هست از زلف کژت در دل من قلابی
 - 
غزل ۵۷۷
گر تو در دیدة صاحبنظران ره یابی
 - 
غزل ۵۷۸
چون چشم تو هرگز نکنم توبه ز مستی
 - 
غزل ۵۷۹
شبها من و کنج غمی، شمعام کند غمخواریئی
 - 
غزل ۵۸۰
به دستان گر ز دست ما بجستی
 - 
غزل ۵۸۱
گر بیابد جان شیرین فرصتی
 - 
غزل ۵۸۲
به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی
 - 
غزل ۵۸۳
پیش آمدی در عیدگه، آتش به تکبیرم زدی
 - 
غزل ۵۸۴
بیامدم ز سفر باز جانب یاری
 - 
غزل ۵۸۵
به گوش یار پیغامی رساندن از سر یاری
 - 
غزل ۵۸۶
سخت سستی تو در وفا داری
 - 
غزل ۵۸۷
به تیغ از تو نبرگردم که روی دلستان داری
 - 
غزل ۵۸۸
خون دل هست اگر عزم شرابی داری
 - 
غزل ۵۸۹
ای بر رخ چون روزت، شام خط زنگاری
 - 
غزل ۵۹۰
ای که در دیده خیال تو کند پردهدری
 - 
غزل ۵۹۱
مختار نبودم که فتادم ز تو دوری
 - 
غزل ۵۹۲
به دور چشم تو مستی خوش است و مخموری
 - 
غزل ۵۹۳
دوشینه میگفت نالان اسیری
 - 
غزل ۵۹۴
ضعیفان قوی چون مور دل دارند جان بازی
 - 
غزل ۵۹۵
به روز وصل از رویت، چو برقع میبراندازی
 - 
غزل ۵۹۶
نیازی میکنم با بینیازی
 - 
غزل ۵۹۷
بارها فکر کردهایم بسی
 - 
غزل ۵۹۸
ای یار ز یاران خبر یار نپرسی
 - 
غزل ۵۹۹
لطف بود که سهو من، بینی و خط بر او کشی
 - 
غزل ۶۰۰
مرا هر دم فزاید درد و داغی