• غزل ۵۰۱

    ما گلی از بوستان جنتیم

    ادامه

  • غزل ۵۰۲

    تا بخندید لبت واقف اسرار شدیم

    ادامه

  • غزل ۵۰۳

    دوش ما را خبر وصل تو می‌داد نسیم

    ادامه

  • غزل ۵۰۴

    نسخهٔ سنبل تو پیش گل آورد نسیم

    ادامه

  • غزل ۵۰۵

    هر دم چو باد می‌برد از کوی تو نسیم

    ادامه

  • غزل ۵۰۶

    تا کی از این لا و لا، پیش تو الّا شویم

    ادامه

  • غزل ۵۰۷

    آن به که غم دل به حضور تو بگویم

    ادامه

  • غزل ۵۰۸

    ای چین زلفت شام غریبان

    ادامه

  • غزل ۵۰۹

    چون همنشین ماه نگردم بر آسمان

    ادامه

  • غزل ۵۱۰

    من همچو گل در خنده‌ام، گو یار در خونم نشان

    ادامه

  • غزل ۵۱۱

    یار همان، عهد همان، دل همان

    ادامه

  • غزل ۵۱۲

    کام دل هر گه که خواهم زان دهان

    ادامه

  • غزل ۵۱۳

    لبت در نقطة موهوم چون می در شکر پنهان

    ادامه

  • غزل ۵۱۴

    گر تو نکرده‌ای جدا، دل ز تعلقات تن

    ادامه

  • غزل ۵۱۵

    گر تو نکرده‌ای جدا، دل ز تعلقات تن

    ادامه

  • غزل ۵۱۶

    حالیا خواهم فشاند از دامن جان گرد تن

    ادامه

  • غزل ۵۱۷

    خواهم چو صبا گرد سر کوی تو گشتن

    ادامه

  • غزل ۵۱۸

    سر گشته‌ام ز بخت نگونسار خویشتن

    ادامه

  • غزل ۵۱۹

    من نه آن رندم که بنشینم به جای خویشتن

    ادامه

  • غزل ۵۲۰

    چند چون غنچه به بوئی ز تو دل خوش کردن

    ادامه

  • غزل ۵۲۱

    در جگر سوز تو دارم، دم نمی‌یارم زدن

    ادامه

  • غزل ۵۲۲

    گر مرد راه عشقی، لاف وجود کم زن

    ادامه

  • غزل ۵۲۳

    شب آخر زمان تیره است، ساقی بادة روشن

    ادامه

  • غزل ۵۲۴

    بگیر ملک خراب دل و عمارت کن

    ادامه

  • غزل ۵۲۵

    ساقی می باقی ده، عقل از سر ما کم کن

    ادامه

  • غزل ۵۲۶

    در دیار غربتم، از درد یار اندیشه کن

    ادامه

  • غزل ۵۲۷

    جز دهانش نیست در هر دو جهان مقصود من

    ادامه

  • غزل ۵۲۸

    تابی ز رخت در دل ماهست ولیکن

    ادامه

  • غزل ۵۲۹

    وفا نمی‌کند آن یار مهربان با من

    ادامه

  • غزل ۵۳۰

    از عشق همچو آتشم و ناله دود من

    ادامه

  • غزل ۵۳۱

    هر سحرگه در هوای ماه مهرافروز من

    ادامه

  • غزل ۵۳۲

    ز زلفت دم زدم، دودی برآمد از دهان من

    ادامه

  • غزل ۵۳۳

    می‌رفت جان ز بهر دل مبتلای من

    ادامه

  • غزل ۵۳۴

    گفتی که چون باد صبا، هر دم میا در کوی من

    ادامه

  • غزل ۵۳۵

    ما را دلیست چو ساغر گرفته خون

    ادامه

  • غزل ۵۳۶

    در سرم سودای عشق است و جنون

    ادامه

  • غزل ۵۳۷

    مرغ روانم می‌پرد، تا در هوای کیست این

    ادامه

  • غزل ۵۳۸

    مگذار عاشقان را در انتظار چندین

    ادامه

  • غزل ۵۳۹

    من رند و مِی‌ پرستم و فارغ ز کفر و دین

    ادامه

  • غزل ۵۴۰

    پای از خانه برون نه که بروید گل و نسرین

    ادامه

  • غزل ۵۴۱

    روز و شب بودند زلف و روی تو با هم قرین

    ادامه

  • غزل ۵۴۲

    ای آرزوی جان من، ای عمر نازنین

    ادامه

  • غزل ۵۴۳

    او آئینه است و هر طرفی روی‌ها دارد او

    ادامه

  • غزل ۵۴۴

    بر در دل حلقه زد، زلف چو زنجیر او

    ادامه

  • غزل ۵۴۵

    مایة مردست خدا، مرد بود سایة او

    ادامه

  • غزل ۵۴۶

    ای بلای عاشقان بالای سروآسای تو

    ادامه

  • غزل ۵۴۷

    گر به چمن بگذرد قامت رعنای تو

    ادامه

  • غزل ۵۴۸

    از غصة بیماری آن نرگس جادو

    ادامه

  • غزل ۵۴۹

    آرزو دارم که با او باده نوشم رو به رو

    ادامه

  • غزل ۵۵۰

    بشکفت گل در گلسِتان، آن یار گل‌رخسار کو

    ادامه

  • غزل ۵۵۱

    دل گرفت از مسجدم، خمار کو

    ادامه

  • غزل ۵۵۲

    عکس جان گفتم لبش را، با دلم شد گفت و گو

    ادامه

  • غزل ۵۵۳

    ای لوای مهتری بر لامکان افراخته

    ادامه

  • غزل ۵۵۴

    آه که مشهور گشت، راز نهانم ز آه

    ادامه

  • غزل ۵۵۵

    همسر گل می‌نشود هر گیاه

    ادامه

  • غزل ۵۵۶

    در این زمانه به می دلق زرق رنگین به

    ادامه

  • غزل ۵۵۷

    من آن مرغ غریبم خسته بسته

    ادامه

  • غزل ۵۵۸

    ای خطِ شب مثالت از آفتاب زنده

    ادامه

  • غزل ۵۵۹

    در آ دامن‌کشان ساقی و مستان را شرابی ده

    ادامه

  • غزل ۵۶۰

    منم به دیدة معنی همه خدا دیده

    ادامه

  • غزل ۵۶۱

    حلقه حلقه زلف تو بسته است بر کارم گره

    ادامه

  • غزل ۵۶۲

    بلبل نوائی می‌زند، ساقی بیار آن بلبله

    ادامه

  • غزل ۵۶۳

    روی از تو بر نتابم، چون رانی‌ام چو خامه

    ادامه

  • غزل ۵۶۴

    مگر باد صبا گوید حدیث جان به جانانه

    ادامه

  • غزل ۵۶۵

    آغاز می‌کند دل، سر نامة نیازی

    ادامه

  • غزل ۵۶۶

    گر دل فنا شد راضی‌ام، کارامِ در جان کرده‌ای

    ادامه

  • غزل ۵۶۷

    جانا تو سوز خاطر پر غم ندیده‌ای

    ادامه

  • غزل ۵۶۸

    ای یار نازنین، چو دل از ما رمیده‌ای

    ادامه

  • غزل ۵۶۹

    من کی‌ام؟ سرگشته‌ای، بیچاره‌ای

    ادامه

  • غزل ۵۷۰

    یا شفائی و یا دواء دائی

    ادامه

  • غزل ۵۷۱

    نیست سرگشته‌تر از من به جهان باد صبائی

    ادامه

  • غزل ۵۷۲

    سرو از پای در آید چو به بستان آئی

    ادامه

  • غزل ۵۷۳

    جانا اگر به تنها، داری سر جدائی

    ادامه

  • غزل ۵۷۴

    دوش می‌گفت پیر ترسائی

    ادامه

  • غزل ۵۷۵

    عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی

    ادامه

  • غزل ۵۷۶

    هست از زلف کژت در دل من قلابی

    ادامه

  • غزل ۵۷۷

    گر تو در دیدة صاحبنظران ره یابی

    ادامه

  • غزل ۵۷۸

    چون چشم تو هرگز نکنم توبه ز مستی

    ادامه

  • غزل ۵۷۹

    شب‌ها من و کنج غمی، شمع‌ام کند غمخواری‌ئی

    ادامه

  • غزل ۵۸۰

    به دستان گر ز دست ما بجستی

    ادامه

  • غزل ۵۸۱

    گر بیابد جان شیرین فرصتی

    ادامه

  • غزل ۵۸۲

    به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی

    ادامه

  • غزل ۵۸۳

    پیش آمدی در عیدگه، آتش به تکبیرم زدی

    ادامه

  • غزل ۵۸۴

    بیامدم ز سفر باز جانب یاری

    ادامه

  • غزل ۵۸۵

    به گوش یار پیغامی رساندن از سر یاری

    ادامه

  • غزل ۵۸۶

    سخت سستی تو در وفا داری

    ادامه

  • غزل ۵۸۷

    به تیغ از تو نبرگردم که روی دلستان داری

    ادامه

  • غزل ۵۸۸

    خون دل هست اگر عزم شرابی داری

    ادامه

  • غزل ۵۸۹

    ای بر رخ چون روزت، شام خط زنگاری

    ادامه

  • غزل ۵۹۰

    ای که در دیده خیال تو کند پرده‌دری

    ادامه

  • غزل ۵۹۱

    مختار نبودم که فتادم ز تو دوری

    ادامه

  • غزل ۵۹۲

    به دور چشم تو مستی خوش است و مخموری

    ادامه

  • غزل ۵۹۳

    دوشینه می‌گفت نالان اسیری

    ادامه

  • غزل ۵۹۴

    ضعیفان قوی چون مور دل دارند جان بازی

    ادامه

  • غزل ۵۹۵

    به روز وصل از رویت، چو برقع می‌براندازی

    ادامه

  • غزل ۵۹۶

    نیازی می‌کنم با بی‌نیازی

    ادامه

  • غزل ۵۹۷

    بارها فکر کرده‌ایم بسی

    ادامه

  • غزل ۵۹۸

    ای یار ز یاران خبر یار نپرسی

    ادامه

  • غزل ۵۹۹

    لطف بود که سهو من، بینی و خط بر او کشی

    ادامه

  • غزل ۶۰۰

    مرا هر دم فزاید درد و داغی

    ادامه