-
غزل ۶۴۰
ای ز ما وصف تو در مستی خیال انگیختن
-
رباعی ۱۲
تا جلد جریده در جهان خواهد بود
-
رباعی ۱۳
دیدم گل سرخ سخت پیراسته بود
-
رباعی ۱۴
ایام شباب است شراب اولاتر
-
رباعی ۱۵
با سنبلش آویختم از روی نیاز
-
رباعی ۱۶
حال من خاکسار میبین و مپرس
-
رباعی ۱۷
دی غرق عرق در آفتابش دیدم
-
رباعی ۱۸
جز خار نروید ز گلستان دلم
-
رباعی ۱۹
عالم چو بهشت ولیکن گذران
-
رباعی ۲۰
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
-
رباعی ۲۱
ای شرم زده غنچهٔ مستور از تو
-
رباعی ۲۲
ای غم همه سوی من عنان تافتهای
-
رباعی ۲۳
ای سایه تو مرد صحبت نور نهای
-
رباعی ۲۴
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
-
دوبیتی ۲۵
پردلی باید که بار غم کشد
-
دوبیتی ۲۶
فلک فیل زور فرزین کرد
-
دوبیتی ۲۷
حرف عشق از سر زبان دور است
-
دوبیتی ۲۸
بولهب را محرم طاها که کرد
-
دوبیتی ۲۹
هر که بی بهره شد ز دانش و هوش
-
دوبیتی ۳۰
دریغ این درد را مرهم ندیدم
-
دوبیتی ۳۱
برو جان پدر جانی طلب کن
-
تکبیت ۱
هرگزم صید کرم نامد به گوش
-
تکبیت ۲
غیرت عاشقان نمیخواهد
-
تکبیت ۳
سر یزید بیفکن به زیر پای حسین
-
تکبیت ۴
بر بیهده نیستم چنین کشتهٔ تو
-
ناصر بخارائی کیست؟
زندگینامهٔ ناصر بخارائی (۷۱۵ – ۷۹۰ ه.ق.) ناصر شاعری است غزل سرا از سدهٔ هشتم هجری، هم دوران حافظ و سلمان. گمان بر این است که او در دههٔ دوم سدهٔ هشتم زاده شده است، از همین رو دکتر مهدی درخشان فراهم آورنده و ویراستار دیوان ناصر، با نشانهها و پیگیری رد پای او در…
-
بخارا کجاست؟
شهر تاریخی بخارا اکنون در کشور ازبکستان است. بخارا نخستین پایتخت زبان فارسی دری است، زادگاه رودکی است و بسیاری از شاعران دیگر و بزرگانی چون پورسینا. بخارا تاریخ فرهنگ و زبان فارسی است. گفته میشود هماکنون نیز در بخارا بیش از ۹۰٪ مردم فارسی صحبت میکنند. بخارا چند هزار سال مرز فرهنگی ایران بوده…
-
دانش ناصر و تحصیلات او
از محتوی دیوان ناصر میتوان دید که او در انواع علوم متداول دورهٔ خود دانش آموخته بوده،با بررسی اشعار او میتوان گفت که بر آن علوم چیره و ماهر بوده است. در دیوان او به این علوم اشاره کرده است: صرف و نحو، فقه، حدیث و تفسیر، هیأت و نجوم، ریاضی و موسیقی، طب، فلسفه،…
-
غزل ۱
وه چه موزون است آن گلگون قبا
-
غزل ۲
حریف باده کجا، عاشق خراب کجا
-
غزل ۳
ساقی و جام می و گوشهٔ دیر است اینجا
-
غزل ۴
الله الله چه فریبنده مقام است اینجا
-
غزل ۵
این چه مستی است که بی باده و جام است اینجا
-
غزل ۶
این بزم حضور است، بکش ساغری اینجا
-
غزل ۷
چه سود مرهم کافور داغ سودا را
-
غزل ۸
گر جام می بیفتد از دست سست ما را
-
غزل ۹
ببین خرام علم قامتان رعنا را
-
غزل ۱۰
سر سودای تو نگذاشت دل و دین ما را
-
غزل ۱۱
ای داده لبت شراب ما را
-
غزل ۱۲
شب بی تو نه خواب بود ما را
-
غزل ۱۳
یا رب به ناز پرور نازک نهال ما را
-
غزل ۱۴
بتی شد روبرو ناگاه ما را
-
غزل ۱۵
ای زلف تو بر هم زده هنگامهٔ ما را
-
غزل ۱۶
ای کرده غمت خانهٔ خود خانهٔ ما را
-
غزل ۱۷
کی هوس آستین زند، عشق من خراب را
-
غزل ۱۸
تا گره زد طرهٔ پر تاب را
-
غزل ۱۹
ای بسته سحر چشم تو بر دیده خواب را
-
غزل ۲۰
تا دیدهایم پرتو خورشید ذات را
-
غزل ۲۱
با قامتش سرّی ست من تیره بخت را
-
غزل ۲۲
چه قصهها که به یاد از غم تو نیست مرا
-
غزل ۲۳
نیست امروز نظر بر من دلسوز ترا
-
غزل ۲۴
غمزه آموزد به چشمت شیوهٔ بیداد را
-
غزل ۲۵
مجنون به عشق لیلی بگذاشت موی سر را
-
غزل ۲۶
خواهم که بربندم دگر این چشم عاشق ساز را
-
غزل ۲۷
لعل تو افسانه کرد عشرت پرویز را
-
غزل ۲۸
پرده ز روی برفکن حسن جهان فروز را
-
غزل ۲۹
مست وصال و میخورم حسرت بی قیاس را
-
غزل ۳۰
مده در ره دل بلندی نفس را
-
غزل ۳۱
ای گرم فسون داشته بازار هوس را
-
غزل ۳۲
تا فسون آموختی آن غمزهٔ بی باک را
-
غزل ۳۳
مجنون که و فرهاد چه داند ره غم را
-
غزل ۳۴
ای عشق تو از کعبه تراشیده صنم را
-
غزل ۳۵
ای عشق به شور آور بیرون و درونم را
-
غزل ۳۶
سوی رقیب چند فرستی نسیم را
-
غزل ۳۷
عشق چو شعله در زند دلق امید و بیم را
-
غزل ۳۸
تا گزیدی دو لعل خندان را
-
غزل ۳۹
نماند گریه شب وصل بیقراران را
-
غزل ۴۰
ای حسن تو بربسته نظر دیدهوران را
-
غزل ۴۱
زهی به خاک درت سجده سرفرازان را
-
غزل ۴۲
گر راه و روشن این بود آن ناقه دوان را
-
غزل ۴۳
سر پیوند با عشاق نبود کج کلاهان را
-
غزل ۴۴
زهی به غمزد ز ره برده رهنمایان را
-
غزل ۴۵
تا در کمر فتنه زدی خنجر کین را
-
غزل ۴۶
جانهای شکاری که به دلها تک و تاز است او را
-
غزل ۴۷
زخم بالای دیدهٔ او را
-
غزل ۴۸
خبر برید شب عید پیر مصطبه را
-
غزل ۴۹
صبحم به گریه ریخت بهار شکفته را
-
غزل ۵۰
چنان که ترک من آغاز کرد عربده را
-
غزل ۵۱
گر بر لبم نهد قدح نیم خورده را
-
غزل ۵۲
حسن تمام دادهام آن ماه پاره را
-
غزل ۵۳
ذوق لبت جان دهد عاشق بیچاره را
-
غزل ۵۴
خال منما کشتهٔ آن نرگس مستانه را
-
غزل ۵۵
مطرب بلند ساز کن امشب ترانه را
-
غزل ۵۶
تا صحت است شاه یگانه را
-
غزل ۵۷
شب عید است ساقی چرخ ده جام هلالی را
-
غزل ۵۸
بگشای پردهٔ چشم حقیقت نمای را
-
غزل ۵۹
گر بدانی قدر لذت یکتائی را
-
غزل ۶۰
به یک دو روز مه روزه برد تاب مرا
-
غزل ۶۱
چو عشق مغبچه شد از ازل نصیب مرا
-
غزل ۶۲
جز سگت یار دگر نیست مرا
-
غزل ۶۳
قامتت کرده سر بلند مرا
-
غزل ۶۴
به شام عید نباید کشید مرا
-
غزل ۶۵
پا بر او بگذار ای قاتل دم بسمل مرا
-
غزل ۶۶
آواره کرد عشق به یکبارگی مرا
-
غزل ۶۷
محتسب بگذر ز من تا چند آزاری مرا
-
غزل ۶۸
یا شمس آفاق الولایة والولا
-
غزل ۶۹
ای خم آبروی تو تیغ جفا
-
غزل ۷۰
بس فتنه که برپا شد در عالم بالا
-
غزل ۷۱
مستانه سخن میرسد از لب به لب ما
-
غزل ۷۲
سحر به میکده مقبول شد عبادت ما