ای یاد تو غایب ز زبان و دل ما نی
هرگز تو کنی یاد من سوخته یا نی؟
ماندیم چو بلبل به خزان ای گل صد برگ
دور از رخ تو برگ نداریم و نوا نی
روز آید و شب بگذرد و جمله شبانروز
نزدیک من از هم نفسان غیر صبا نی
ترسم که اگر درد دل خویش بگویم
غمگین شوی و طاقت غم هیچ تو را نی
معذور همی‌دار که تقدیر همین بود
ما سعی نمودیم به وصل تو، قضا نی
بسیار به پاگرد سر کوی تو گشتیم
این بار در آن کو به سر آئیم به پا نی
روزی که رسد تیغ اجل بر سر ناصر
تن از تو جدا گردد و دل از تو جدا نی
بسیار بهار آید و گل بردمد از خاک
آیند حریفان به سر سبزه و ما نی

دیدگاهتان را بنویسید