این جهان آیا چرا ویران شده است؟
جمله عالم کلبهٔ احزان شده است!
نوبهار اکنون کجا رفت از زمین؟
از چه آفت گشت گیتی همچنین؟
بلبلان و گلشن و لحن و سرد
آسمان و نورش و رنگ کبود
جمله گشته ناپدید و بینشان
گویی دیگر گشنه است اکتون جهان
مرده است اکنون تو گویی باغ و راغ
نوحهگر برمیتش گشته است زاغ
چیست این دود سیه اندر هوا؟
خود کجا رفتهست خورشید و سما؟
یوسف زرین رسن در چاه شد
زان سبب جوّ و هوا پر آه شد
سوخته گویی سرای مهر و ماه
ز آتشش مانده است این دود سیاه
جمله عالم همچو مرده سرد گشت
یک کفن بینم همی بر کوه و دشت
مور و مرغان را چه شد کاندر میان
مینبینم هرگز از ایشان نشان
نایدید و تار گشته کائنات
باد صرصر میوزد از شش جهات
پر زدود آه و کین گشته سپهر
خشمناک و پر غضب گشته ست دهر
گشته دنیا همچو موی پیرزن
از سپهر کجرو پیمان شکن
آسمان گشته ست غایب از میان
زان نمیبینم ز الطافش نشان
بر درختان مینبینم برگ و بار
نه شکوفه، نه کبوتر، نه هزار
مرغ و موران مانده بیساز و غذا
عاجزان دلتنگ و بیتاب و نوا
آن که بر کانون همی بینم سیاه
دود آتش نیست آن آه است، آه
نوبهارا ای شه جود و کرم
ای سروش پر ز انعام و همم
باز بر ما بگذر ای لطف کریم
باز دوزخ را به دستت کن نعیم
روی دنیا را سراسر کن چمن
تا شود هرسو پر از ورد و سمن
تا بود آن کلبهٔ زن مشکبوی
تا نریزد بر در کس آبروی
تا بخسبند عاجزان بر سبزهزار
زیر طاق آسمان آزاد وار
Notes
۱۲۹۴ هق / ۱۸۷۷ – ۷۸ م