پیر دبیر خواجهٔ آفاق خواجگی
ای خواجگی ز رفعت نام تو نامدار
اسبی که با پیاده خود شاه گفته‌است
بار رهی برد، نبرد بار انتظار
یک بادپای تند روان جوان بده
چون خنگ چرخ و زردهٔ خورشید راهوار
اسبی نه آن‌چنان که سقط گفتش انوری
اسبی چنانکه بود مُعزی بر او سوار
عمرت دراز باد که از نوک کلک تو
کارم چو کار خانهٔ ما نیست پرنگار

یادداشت

دیدگاهتان را بنویسید